خوش به سعادت حاج همت


به نام خدا به یاد خدا برای خدا

سلام

اومده بود مرخصی. نصفه شب بود که با صدای ناله ش از خواب پریدم. رفتم پشت در اتاقش. سر گذاشته بود به سجده و بلند بلند گریه می کرد؛ می گفت: «خدایا اگر شهادت رو نصیبم کردی می خواهم مثل مولایم امام حسین(علیه السلام) سر نداشته باشم. مثل علمدار حسین(علیه السلام) بی دست شهید شم...»
وقتی جنازه ش رو آوردند، سر نداشت. یک دستش هم قطع شده بود، همون طور که دوست داشت. مثل امام حسین(ع)، مثل حضرت عباس(ع)....

شهید ماشاءالله رشیدی

 

                                        

زمین


زمین زِ مین کید و کینه پر شده ...

الهی العجل ...


گرفته شده از وبلاگ قرآنی الشافیه


به خودمان بیایم........





گاهی وقتا ، وقتی میخواییم یه کاری رو یواشکی انجام بدیم به همه جا
 
حواسمون هست ، مثلا میریم در اتاق رو میبندیم ، بعد
 
میایم سمت راست ، سمت چپ ، آخر کاری پایین رو نگاه میکنیم
 
 تا مبادا کسی بفهمه که چکار میکنیم ....

ولی یه جا رو یادمون میره ...
 
اونم بالاست

 
حالا بالا مگه چیه ؟؟؟

 
بالا خداست .بالا امام زمـان و امام حـسین (علیهم السلام) هستن
 
 که دارن نگامون میکنن

جدای از اینها یه روزی میشه که فقط و فقط میتونیم بالا رو نگاه کنیم ، یعنی
 
مجبوریم بالا رو نگاه کنیم فقط بالا رو نگاه میکنیم تا خــــدا کمکمون
 
 کنه تا لطف الهی شامل حالمون بشه ....
به نظرتون بهتر نیست تو دنیا خودمون به بالا یه نیم نگاهی داشته باشیم
 
 تا مجبور نباشیم اون روز که هیچکس به دادمون نمیرسه ، هیچکس
 
صدامون رو نمیشنوه ، روزی که همه حتی پدر و مادر و فرزند و همسر
 
ما رو رها میکنن و میرن پی کار خودشون ، روزی که فقط و فقط اعمال
 
 و کردار ماست که باهامون میمونه، بالا رو نگاه نکنیم ؟؟؟
 
هنــــــوز هــــم فرصـــــت بــــاقــــیست ......

گـــــــــوش هــــایت را شــــنوا کن...

چشـم هــایت را بــــاز کن...

تا دیر نشـــده است...

بشـــنو ...

بفــهم...


" اســــمع .... افــــهم .... یا فــــلان بـــن فــــلان "

 

علت فریادهای ایت الله بهجت در پایان نماز چیست ؟



 

 

تهران زندگی می‌کردم، کارم در زمینه کامپیوتر بود، روزی از تلویزیون یکی از نمازهایی را که آیت‌الله بهجت (ره) می‌خواندند را دیدم و لذت بردم.

تصمیم گرفتم به قم بروم و نماز جماعتم را به امامت آیت‌الله بهجت (ره) بخوانم، همین کار را هم کردم، به قم رفتم، دیدم بله همان نماز باشکوهی که در تلویزیون دیدم در قم اقامه می‌شود، نمازهای پشت آقا بسیار برایم شیرین و لذت بخش بود، برنامه‌ام را طوری تنظیم کردم که هر روز صبح بروم قم و نماز صبحم را به امامت آقای بهجت بخوانم و به تهران برگردم.

یک سال کارم همین شده بود، هر روز صبح می‌رفتم قم نماز می‌خواندم و برمی‌گشتم، در این زمان شیطان هم بیکار ننشسته بود، هر روز مرا وسوسه می‌کرد که چرا از کار و زندگی می‌زنی و به قم می‌روی؟ خوب همین نماز را در تهران بخوان و … .

کم کم نسبت به فریادهای آیت‌الله بهجت (ره) هنگام سلام دادن آخر نماز حساس شده بودم، آخه چرا آقا فریاد می‌کشه؟ چرا داد می‌زنه؟ چرا با درد سلام می‌ده؟ حساسیتم طوری شده بود که خودم قبل از سلام‌های آقا سلام می‌دادم.

به خودم گفتم من اگر نفهمم چرا آقا موقع سلام آخر نماز فریاد می‌کشه دیگه نمیام قم نماز بخونم، همون تهران می‌خونم، این هفته هفته آخرمه …

یک روز آومدم و رفتم دم درب منزل آقا، در زدم، گفتم باید بپرسم دلیل این فریادهای بلند چیه، رفتم دیدم آقا میهمان داشتند، گوشه اتاق نشستم و در افکار خودم غوطه‌ور شدم، تو ذهن خودم با آقا حرف می‌زدم، آقا اگر بهم نگی می‌رم هان! آقا دیگه نمیام پشتت نماز بخونم هان! تو همین افکار بودم که آیت‌الله بهجت انگار حرفامو شنیده باشه سر بلند کرد و به من خیره شد، به خودم لرزیدم، یعنی آقا فهمیده من چی می‌گفتم؟ من که تو دلم گفتم، بلند حرفی نزدم، چطور شنید؟

سرم را پایین انداختم و آرام از مجلس خارج شدم و به تهران برگشتم، در راه دائما با خودم می‌گفتم آقا چطور حرف‌های من را شنید؟ در همین افکار بودم تا اینکه شب شد و خوابیدم، در خواب دیدم پشت آیت‌الله بهجت (ره) ایستادم و در صف اول نماز می‌خوانم، متعجب شدم، در بیداری اصلا نمی‌توانستم به چند صف جلو برسم چه برسد به اینکه برم صف اول!

خوشحال بودم و پشت آقا نماز می‌خواندم، یک دفعه تعجب کردم، دیدم در جلوی آقا، روبروی محراب یک دربی باز است به یک باغ بزرگ و آباد، آخه این در رو کی باز کردند؟ اصلا قم چنین باغ بزرگی نداره، تعجب کردم، باغ سر سبز و پر از میوه‌ای بود، خدای من این باغ کجا بوده؟ در همین افکار بودم که به سلام آخر نماز رسیدیم، در انتهای نماز و هنگام سلام نماز درب باغ محکم بسته شد، یک لحظه از خواب پریدم.

یعنی من خواب بودم؟ آقا جواب سئوال من رو در خواب دادند، پس راز این فریاد بلند آقا هنگام سلام نماز درد دل کندن از آن باغ آباد و بازگشت به زمین خاکی بود؟ به دلیل این درد آقا فریاد می‌کشید، من جواب سئوالم رو گرفته بودم و پس از آن سه سال دیگر عاشقانه هر روز صبح برای نماز به قم می‌رفتم و سپس به تهران بازمی‌گشتم تا آقا رحلت کردند.»

این مطالب خاطرات یکی از نمازگزاران حضرت آیت‌الله العظمی بهجت (ره) بود که توسط پسر این مرجع تقلید فقید در مراسم سالگرد حضرت آیت‌الله بهجت (ره) در مسجد صاحب الزمان (عج) ورامین بازگو شد.


امام صادق ع فرمودند



امام صادق علیه السلام فرمودند:
النَّاسُ ثَلاثَةٌ،عَالِمٌ وَ مُتَعَلِّمٌ وَ غُثَاءٌ

مردم سه گروه اند
دانشمند و دانشجو و خاشاک روی آب.

سردار شرمندتیم



....

اخویی....برادر.....داداش .....سردار دلم...محمدابراهیم...

برادر تو چرا باید سرت پایین باشد؟؟


اری محمدابراهیم... دیگر در این دنیا حیا کجاست...؟


تو رو به امام حسین سرت را بالا بگیر...سر تو که نباید پایین باشد..تو سردار دلی...

سرت رابالا بگیر تا چشمانت را ببینم..

همان چشمانی که خدا هم عاشقش بود...

ازبس توبه کردیم و توبه شکستیم...


  شرمنده ات هستم برادرم...


سرت رابالا بگیر مرد ...سردار...


یه عمری هست ادعا میکنیم بسیجی مخلص هستیم...


اما کدوم ویژگی بسیجی رو داریم؟


ادعا می کنیم داریم راه تو را می رویم..


اما کدوم راه...


رفقا بیایید در عمل به راه و حرف شهیدان عامل باشیم نه فقط سخنران...

خیلی دعایم کنید...خیلی..
.
...
...
...

“گفتم: «بیا این‌جا یک خانه برایت بخریم و همین‌جا زندگی‌ات را سر و سامان بده!»
گفت: «حرف این چیزها را نزن مادر، دنیا هیچ ارزشی ندارد!»
گفتم: «آخر این کار درستی است که دایم زن و بچه‌ات را از این طرف به آن طرف می‌کشی؟»
گفت: «مادر جان! شما غصه مرا نخور. خانه من عقب ماشینم است.»
پرسیدم: «یعنی چه خانه‌ات عقب ماشینت است؟»
گفت: «جدی می‌گویم؛ اگر باور نمی‌کنی بیا ببین!»
همراهش رفتم. در عقب ماشین را باز کرد. وسایل مختصری را توی صندوق عقب ماشین چیده بود: سه تا کاسه، سه تابشقاب، سه تا قاشق، یک سفره پلاستیکی کوچک، دو قوطی شیرخشک برای بچه و یک سری خرده ریز دیگر. گفت: «این هم خانه. می‌بینی که خیلی هم راحت است.»
گفتم: «آخه این‌طوری که نمی‌شود.»
گفت: «دنیا را گذاشته‌ام برای دنیادارها، خانه هم باشد برای خانه‌دارها!»

درد دل من با اقا

السلام علیک یا ابا صالح المهدی


سلام اقا جون خوبم امدم امشب برات اعتراف کنم اقا از ته دلم یادته وقتی این لب تاب لعنتی رو خریدم چقدر خوشحال 


شدم ای کاش اصلا موقعیت خریدش برام پیش نمیومد ای کاش پاهام خشک می شودو نمیرفتم بخرمش همه از وصل


شدن اینترنت شروع شد اولاش که خیلی عالی بود متنوع بود سرگرمم میکرد ولی بعد از مدتی اگه نبود یا نتش قطع می


شود مثل معتادتها می شودم چند بار سیم نتو از دست خودم میبردم محل کارم تا نباشه تو خونه تا روشنش نکنم لعنت


به این دنیا اینترنتی که تو را و خدا جونمو ازم گرفت مهرتونو محبتونو نگاهتونو همه و همه رو از من گرفت اقا خوبیها اقا


جون من حالا اومدم در خونت بگم اقا منو ببخش اقا به دل پاکها و منتظران واقعیت از خدا بخواه به حق دلهای پاک 


عزیزانش منو ببخشه و یه فرصت دیگه بهم بده اقا منو از منتظران واقعیت قرار بده و غضب ناک نگام نکن که گدای در


خونه توام شما که با تهی دستان مهربونید اقا منم در خونت چادر ببخشش زدم تا نبخشیم نمیرم دوستدارم وقتی بهتون


فکر می کنم نگاه مهربونتون جلوی چشمام باشه نه این چهره غضبناکتون اقا فداتون بشم منو ببخشید اقا شرمندتم که


نتونستم باعث شادیت بشم و باعث شدم چشماتون نمناک بشه منو ببخش به پهلوی مادرتون زهرا ایا منو میبخشی ؟


ایا لبخند مهربونتونو رو زندگیم حس می کنم ؟اقا جونم خیلی دوستت دارم جوری هدایتم کن که همانی شوم که دوستم داشته باشی

اللهم عجل لولیک الفرج الهی امین

السلام علیک یا ابا صالح المهدی


السلام علیک یا صاحب الزمان

میدانم که از چشمتان افتاده ام اقا

ولی اینرا هم میدانم که سلامم را بی جواب نمیگذارید

که جواب سلام واجب است

پس ای حضرت عشق هر روزصبح سلامتان میکنم

شاید خودتان دستم را بگیرید

شاید برای آمدنت دیر کرده‌ای

وقتی نگاه آینه را پیر کرده‌ای

دیری است آسمان مرا شب گرفته است

خورشید من، برای چه تأخیر کرده‌ای؟

مهدی امد

جمله جمله نه! واژه واژه تورا / ای سفر کرده گفتگو کردیم

کوچه کوچه نه! خانه خانه تورا / سالیانی ست جستجو کردیم

سوره سوره نه! آیه آیه تو را / در مناجات آرزو کردیم

جمعه جمعه نه! لحظه لحظه تو را / ندبه کردیم و های و هو کردیم . . .


یا ابا صالح

اسمرا با عشق خود درگیر کردی / به پایم با غمت زنجیر کردی

بدان دنیای بی تو هیچ باشد / دلم را از زمانه سیر کردی

تو با رفتن به پشت ابر ایّام / غروب جمعه را دلگیر کردی

یا اباصالح ادرکنی . . .


آقا جز خودت به کسی نگفتم و نمیگم

تو کیستی شریک غم اهل عالمی

در خاک طوس کعبه اولاد آدمی

آن رازها که از همه پوشیده داشتم

تنها به تو گفتم...

تو محرمی...

 

 

یا ضامن اهو


از برای شما...


وقتی بساط گریه مهیا نمی شود
وقتی که بغض بین گلو جا نمی شود
وقتی تمام شب به در خانه کریم
در می زند گدا و دری وا نمی شود
وقتی پس از معاینه ها گویدت طبیب
این قلب مرده است مداوا نمی شود
یک راه مانده بهر تو آن هم زیارت است
مشهد برو که کار تو اینجا نمی شود
********
از این همه انزوا مردد شده ام
دیوانه رنگ زرد گنبد شده ام
امروز دلم حال کبوتر دارد
انگار که بیقرار مشهد شده ام...
********
گریه بهانه ای است که عاشق ترم کنی
شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی
آقای من! کلاغ به دردت نمی خورد!؟
از راه دورآمده ام باورم کنی
با ذوق وشوق آمده ام حضرت رئوف
فکری به حال رنگِ سیاه پرم کنی
زشتم قبول؛ بچه ی آهو که نیستم
باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی
باید تو را به پهلوی زهرا قسم دهم
تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی

قبل از حرکت

خداجون دلم گرفته امروز صبح بیدار شدم اماده بشم واسه مشهد رضاتلویزیون رو روشن کردم دعای ندبه میخونه الان از حرم اقا وقتی گریه های بندهاشو و زائرای اقا رو دیدم از خودم شرمنده شدم ازکجابه کجا رسیدم دیدم روم نمیشه برم حرم شرمنده اقا امام زمان ع هستم وای خدای من کجا رفتم دیونه دارم میشم پراز گناهم داداشیم میگه دلش برای نجابتم تنگ شده خدایاااااااااااا کدوم نجابت اگه نجابت داشته باشم من کجا چت کجا چرابجای چت مثل گذشته ها نمیرم دعای کمیل چرا نمازمو سر سرس میخونم خدایا دلم داره میترکه چیزی بگو الان پشت سیستم میفتم بگو تو این صبح جمعه منو بخشیدی قربونت برم که جز تو دوستی ندارم اقا امام رضا قربون حرمت برم میدونم الان اقام امام زمان پیش شماسم بگو این بنده سر اپاتقصیر عهد شکن میگه میبخشی این گنهکارو بگو گناه داره ببخشش وگرنه شکایتتو پیش بی بی دو عالم میبره میگه بی بی غلط کردم منو ببخشیدفاغث یا غیاث  المستغیثین منم بیمارم بی بی از یه نوع دیگه بی بی شفاعم بده تا از منتظران واقعی اقا باشم مداح میگه الان وقته اجابت دعا است اقا اجازه میدی منم چیزی بخوام منو تو خوبات راه میدی اقا جان فقط یه درخواست دارم تا پاکم نکردی خاکم نکن کی میدونه شاید اخرین نامم باشه بهت خدا این نامه رو از اول تا اخرش با اشک نوشتم خدایا کمکم کن شب اول قبر نذار تنها باشم خدایا نمیدونم چم شده فقط بدون جز تو کسی ندارم یا ارحم الراحمین به علی بن موسی الرضا ده مرتبه یا الاه یا الله یا الله یاالله .......

خداوندا نمازم


 خداوندا

مرا غرض ز نماز آن بود که پنهانی

حدیث درد فراق تو با تو بگذارم

وگرنه این چه نمازی بود که من باتو

نشسته روی به محراب و دل به بازارم . . . ؟


فاصله ایمان تا کفر نماز است




 

رسول اکرم می فرمایند :

اخرالزمان مردمان، شب مومن اند و صبح کافر

فکر می کردم چگونه ممکن است؟

تا به این نتیجه رسیدم ای دل غافل خود ما را می گوید که

نمازمغرب مان جماعت است و نماز صبحمان قضا

چرا که فاصله ایمان تا کفرنمازست، نماز

شیطان می نشیند روی مژه هایم

قبل ازنماز صبح !

خدایا از نماز صبح هایم

فقط این خمیازه هایش باحضور قلب بودند


نماز اول وقت



نماز اول وقت چکشی است بر سر نفس

از وقتش که گذشت

می شود

چکشی بر سر نماز




موضوعات مرتبط: جملات زیبا ، جملات عارفانه
برچسب‌ها: نماز , جملات زیبای نماز , مناجات با خدا , جملات تکان دهنده , جملات تلنگر برآمیز

چه کنیم تا نماز صبحمان قضا نشود



از آیت الله بهجت سوال شد:

 چه کنیم تا نماز صبحمان قضا نشود؟

در پاسخ فرمودند:

کسی که باقی نمازهایش را در اول وقت بخواند

خدا او را برای نماز صبح بیدار خواهد کرد

هرکه به خود ببالدچیزی از عملش بالا نرود


http://upload7.ir/images/39699676483662608888.jpg

امام صادق(علیه ا لسلام) فرمود:

عا لمى ‌نزد عابدى رفت و به او گفت نماز خواندنت

 چگونه و در چه حد است؟

عابد گفت: مانند منى را از نمازش می‌ پرسند؟!

 در صورتیکه من از فلان زمان و فلان وقت عبادت خدا می‌کنم.

عا لم گفت: گریه کردنت چگونه است؟

گفت چنان می‌گریم که اشکهایم روان مى‌شود.

عا لم گفت: همانا اگر خنده کنى و ترسان باشى،

بهتر است از اینکه گریه کنى و ببا لى.

هر که به خود ببا لد چیزى از عملش بالا نرود (پذیرفته نشود).

اصول کافى ج: 3 ص: 428

 



موضوعات مرتبط: جملات عارفانه
برچسب‌ها: نماز , جملات زیبای نماز , مناجات با خدا , جملات تکان دهنده , جملات تلنگر برآمیز

تکرار هیچ چیز جز نماز در این دنیا قشنگ نیست




نمازهایت را عاشقانه بخوان،حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری،

 قبلش فکر کن چرا داری نماز میخونی؟؟؟

 آن وقت کم کم لذت میبری از کلماتی که تمام عمرداری تکرارشون میکنی.

 تکرار هیچ چیز جز نماز در این دنیا قشنگ نیست.

هـرگـز نـمـازت را تـرک مـکـن

مـیـلیـون هـا نـفـر زیـر خـاک ،

بـزرگ تـریـن آرزویـشـان بـازگـشت بـه دنـیـاست

تـا سجـده کـنـنـد ... ولـو یـک سـجـده !

 



موضوعات مرتبط: جملات عارفانه ، مناجات با خدا
برچسب‌ها: نماز , جملات زیبای نماز , مناجات با خدا , جملات تکان دهنده , جملات تلنگر برآمیز

شهدا


 

این وعدة خداست که حق الناس را نمی بخشد! خون شهدا حق الناس است، نمی دانم با این حق الناس بزرگی که به گردن ماست، چه خواهیم کرد؟!

 

کاش گناهان ما هم مثل گناهان شهدا (ترک نماز شب و دیر شدن نماز اول وقت) بود!

 

سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند. سلام بر شهدا!

 

                                

کسی که مرا طلب کند، مرا خواهد یافت و کسی که مرا یافت مرا خواهد شناخت، و کسی که مرا شناخت مرا دوست خواهد داشت و کسی که دوستم بدارد عاشقم می گردد و چون عاشق شد او را خواهم کشت (شهید خواهم کرد) و بر من است که دیه اش را بدهم و دیه اش خود من هستم.

«حدیث قدسی»

 

سه گروه روز قیامت نزد خدا شفاعت می کنند: انبیاء علماء و شهداء.

«حضرت محمد(ص)»

 

هر کدام از شهدای آخرالزمان، برابر بیست شهید جنگ بدر هستند.

«رسول اکرم (ص)»

 

 در دفتر خاطرات ما بنویسید: ما هرچه داریم از شهدا داریم.

آیا می دانید حدود پانزده هزار شهید در ماه مبارک رمضان شربت شهادت نوشیده اند؟

میزان آمار شهدای روحانی نسبت به جمعیت شان 12 برابر سایر اقشار جامعه است!

 «معاونت پژوهشی بنیاد شهید و امور ایثارگران»

به روی دفتر دلم نوشته بود یک شهید

برای خاطر خدا شما ادامه ام دهید!

 

من دست بوس توام که خاکریز را لمس کرده‌ای، خون را دیدی، مرگ را به سخره گرفتی و هم‌چنان در انتظار شهد شهادت می‌سوزی!

«تقدیم به تمامی جانبازان»

 

هر طرف که می‌نگری شهیدی را می‌بینی که با چشمان نافذ و عمیقش نگران توست که تو چه می‌کنی؟ سنگین است و طاقت فرسا زیر بار نگاهشان حس می‌کنی که در وجودت چیزی در هم می‌ریزد!

 

شهدا توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده!

 

راهیان نور فرصتی است که با شهیدان خود را بیابیم و بیابیم در کاروان منتظران قرار گیریم.

 

از هوایی تنفس می کنید که بوی خون شهدا می دهد، در زمینی راه می روید که از خون شهدا گلگون است و این شهیدان بر همة اعمال شما ناظرند.

 

خدایا کمک کن اگر در صف شهدا غایبیم، در صف پیام رسانان راهشان غایب نباشیم.

 

هر انسانی لبخندی از خداوند است سلام بر تو ای شهید که زیباترین لبخند خدایی.

 

شهدا مبدأ و منشاء حیاتند، زمینی بودند، اما زمین گیر نبودند.

 

مدادهای رنگیم هستند اما توی دفتر نقاشی ام هنوز تصویر توست که بی رنگ مانده ای ای شهید!

 

شهادت یعنی عزت، ایمان، تمام خوبیها و در یک کلمه رسیدن به حق تعالی و رضایت او.

 

سلام بر تربت پاک شهدا. سلام بر انسانهای پاکی که از خون پاک شهدا حمایت و حفاظت می کنند. سلام بر شما!

 

اگر قرار است روزی ما پروانه شویم بگذار روزگار هر چقدر می خواهد پیله کند!

 

رسیدن به خدا چه زیباست و شهدا چقدر خاکی شدند که خدا برای دیدارشان بی تاب شد!

 

ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان

بر گوش جانم می رسد طبل رحیل از آسمان.

یاد شهدای 8 سال دفاع مقدس گرامی و راهشان پر رهرو باد.

 

خانة بسیجی سنگر است و سنگر بسیجی، خانة او است.

 

جنگ ما نود درصد روی «من» رفتن بود و ده درصد روی «مین»!

 

ایستاده مردن بهتر از زانوزده زیستن است!

 

 شهدا رفاقت تا قیامت!

 

شهدا رفتند تا بمانند، ما ماندیم تا بمیریم!

 

خرم آن شهید گمنام که خدا او را سرشناس سازد، نه آن کس که دیگران سرشناسش کنند.

 

جسمم را به خاک، روحم را به خدا و راهم را آیندگان تقدیم می کنم.

 

خداوند هدف ما، پیامبر مدل ما، و قرآن قانون ماست، جهاد راه ما و شهادت در راه خدا والاترین آرزوی ماست!

 

آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن.

 

نحوة زندگی هر انسان نشانة مرده و یا زنده بودن اوست، از این لحاظ می توانیم ببینیم چگونه شهید زنده است. پس هر چه به شهدا در اندیشه و عمل نزدیکتر باشیم، زنده ایم و گرنه مرده ای هستیم که دچار توهم زنده بودن هستیم!

 

انسان اگه آمادة شهادت شده باشه، خود شهادت می آید سراغش.

 

بدترین مرگ، نمردن است و بهترین مردن به شهادت رسیدن است!

 

مقدمة خوب شدن سپردن دستت به دست خوبان است. و چه خوبی بهتر از شهید!

 

بیا همچون شهیدان بیکران باش

به فکر دردهای دیگران باش!

 

اگر از گناه «مطهری»، «رجایی» هست که «بهشتی» باشی، و اگر«باهنر» شهادت آشنایی، «مفتح» درهای بهشت می شوی، و اگر با «همت»، تقوی پیشه کنی، «صیاد» دل ها می گردی!!

 

«مهر کربلا در نماز یعنی هرگز شهدا را فراموش نکنید!»

 

حس پرواز در وجود ما خبر از روزی می دهد که ما در پرواز بودیم و روزی که دوباره پرواز خواهیم کرد.

 

همیشه «ماندن» دلیل عاشق بودن نیست، شهدا «رفتند» که ثابت کنند عاشقند!

 

سنگر تنها خانه ایست که اجاره بهایش خون است!

 

«قدرت مزار شهدای ایران از انرژی هسته ای بیشتر است!»

«روزنامة روسی راشاتودی»

«وقتی مرام «شهادت» از یک «فرهنگ» در کشور ما ایران، به یک واژه در «فرهنگنامه» تبدیل شود، آنگاه نسل آینده برای واکس زدن پوتین سربازان آمریکایی از یکدیگر سبقت خواهند گرفت!»

 

«شهدا را به یاد بسپاریم نه به خاک!!»

 

«برای رسیدن به پله ای که شهید بر آن ایستاده است، باید گامی به بلندای گذشتن از همه چیز برداشت، حتی گذشتن از آبرو!»

 

«مخور به مرگ شهیدان کوی عشق افسوس/ که دوستان حقیقی به دوست پیوستند!»

 

«ز لاله های شقایق دلم چه پر خون است/ دلم هوایی فکه، شلمچه، مجنون است.»

 

«کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هر گاه آدرس منزلمان را می دهیم بدانیم از گذرگاه کدام شهید با آرامش به خانه می رسیم. بیا و برای شادی روحشان گناه نکنیم.»

 

«تا خدا هست می توان شهید شد!»

 

«شهدا از دست نمی روند بدست می آیند!»

 

هر که شهید شود خدا را خواهد دید و هر که خدا را دید شهید خواهد شد!

 

هر که خدا را بیشتر از خود دوست بدارد شهید خواهد شد!

 

شهادت را نه در جنگ، که در مبارزه می دهند!

 

مراقب باش از مرگ نگریزی تا شهادت از تو نگریزد!

 

شهادت به آسمان رفتن نیست، به خود آمدن است!

 

«شهدا! شرمنده ایم از اینکه شما در میان گلهای بهشت قدم می زنیم و ما بر گلهای قالی!!!»

 

«اگر سری به گلزار شهدا زدی مطمئن باش شهدا اینقدر مرام و معرفت و جوانمردی در رگبرگهاشون جاریست که تو رو دست خالی رد نمی کنند!»

 

«ما هنوز شهادت بی‌درد می‌طلبیم، غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند!»

 

مگر مردگان هم شهید می شوند که ما شهید شویم؟! شهادت تنها برای زنده ها است!  آنان که یک عمر مرده اند یک لحظه هم شهید نخواهند شد!!!

 

«پرسیدی پس از شما چه کردیم؟ جوابت دادم: هیچ! از حرمت لاله ها نوشتیم در حالی که پایمان روی لاله ها بود!!!»

 

«روزگاری در میانمان انسانهایی زیستند که برای آرمانشان جنگیدند تا آیندگان بتوانند برای خود هدف و آرمانی داشته باشند و در این مسیر به تکامل برسند.»

 

«پروردگارا بگذار از سیم خاردار نفس عبور کنیم تا به نردبان شهادت برسیم!!»

 

«امروز شهدای شلمچه و طلاعیه و چزابه جوان امروز را خطاب می کند که من نیز مانند تو بودم؛ تو هم می توانی مانند من باشی.»

 

 

«من همیشه بیاد خواهم داشت که اگر با آرامش و امنیتی دلنشین در کانون گرم خانواده روزها را سپری می سازم، همه را مدیون خون سرخ شما هستم که بر این خاک مقدس جاری گشت و سرخی اش را لاله ها تا ابدیت با یادگار خواهند داشت.»

 

«ما با جهاد، با مرگ می جنگیم و از او به شهادت می گریزیم!»


خاطرات من هنگام ورود شهدای گمنام به شهرمان

بازم سلام خدمت شما خواهرها و برادرهای گرامی (افسران جنگ

نرم)93/5/31

بسم رب الشهداوالصدیقین

دیروز بود که صبح از خواب بیدارشدم جمعه بود خیلی دوست داشتم استراحت کنم و از رختخوابم بیرون نیام

اما یادم اومد که امروز روز بزرگیه اخه دیشب مهمونهای عزیزی داشتیم که قدمهای پاکشونو تو شهرمون گذاشتن دوتا داداشی خوب و پاک که از سفرکربلا اماده بودن و بوی باروت و تفنگ میدادندساعت نه ونیم بودکه رفتم بیرون حال خیلی عجیبی داشتم تابوتهای پاکشونو که از مسجد با صدای لا اله الا الله بیرون اوردن اشکام سرازیر شد گفتم داداشیها خوش اومدین بمیرم برای غریبیتون که دور از مادر و خواهر وخانواده باید دفن بشین  گفتم داداشم غریبی ولی بهت قول میدم اگه منو به خواهری قبول کنی بیام سرمزارت به عنوان خواهرت و افتخار کنم به این خواهریم ایا قبولم می کنی وقتی حجله های پاکشونو روی دست خانمها دادن وقتی دستم بهش خورد گفتم داداش این اولین کاری که خواهرت برات می کنه زیر تابوتتو میگیره توام یادت باشه زیرپاهامو روی پل صراط بگیری نذاری بیفتم با شفاعتی که میکنی برای خواهرت رفتیم بسمت مقصدی که این گلها باید دفن میشدن وقتی نزدیک می شدیم گفتن باید نماز میت بخونیم به نماز ایستادیم این اولین باری بود که من برای یه شهید نماز میت میخوندم حال عجیبی داشتم چشمام پراز اشک بود طوری که اطرافمو به زور میدیم با گوشه شالم پاکش میکردم میگفتم خدایا ممنونتم از این روزی که بهم دادی فکر نمی کردم تا اخر عمرم چنین روزی نصیبم بشه ازت ممنونم موقع خاک سپاری فکر می کردم تازه شهید شدن و داغشون خیلی برام تازه بود وقتی مداح میگفتم مادرت کجاست که اینجا خوابیدی مادرت چشم براست چرا اینجا خوابیدی اخه داداشیهای گلم بهتر از مادرو میخواستن بهتر از خواهرو میخواستن بهتر از دنیارو میخواستن که اینجوری رفتن فقط بیست و یک سال و اون یکیم فقط هفده سال داشتن و لی دل بزرگی داشتن ما با اینکه بزرگیم و لی دل کوچکی داریم نمیتونیم از ساده ترین چیز زندگیمون برای خدا بگذریم چطوری میتونیم همه چیو بزاریم و گمنام به طرف معبودمون بشتابیم

شعری در وصف امام حسین ع


خواب دیدم خواب اینکه مرده ام

خواب دیدم خسته و افسرده ام

روی من خروارها از خاک بود

وای قبر من چه وحشتناک بود

تا میان گور رفتم دل گرفت

قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

ناله می کردم ولیکن بی جواب

تشنه بودم تشنه یک جرعه آب

بالش زیر سرم از سنگ بود

غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود

خسته بودم هیچ کس یارم نشد

زان میان یک تن خریدارم نشد

هرکه آمد پیش حرفی راند و رفت

سوره حمدی برایم خواند و رفت

نه شفیقی نه رفیقی نه کسی

ترس بود و وحشت و دلواپسی

آمدند از راه نزدم دو ملک

تیره شد در پیش چشمانم فلک

یک ملک گفتا بگو نام تو چیست

آن یکی فریاد زد رب تو کیست

ای گنهکار سیه دل بسته پر

نام اربابان خود یک یک ببر

در میان عمر خود کن جستجو

کارهای نیک و زشتت را بگو

ما که ماموران حق داوریم

نک تو را سوی جهنم می بریم

دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود

دست و پایم بسته در زنجیر بود

نا امید از هر کجا و دلفکار

می کشیدندم به خفت سوی نار

ناگهان الطاف حق آغاز شد

از جنان درهای رحمت باز شد

مردی آمد از تبار آسمان

نور پیشانیش فوق کهکشان

چشمهایش زندگانی می سروددرد را از قلب آدم می زدود

گیسوانش شط پر جوش و خروش

در رکابش قدسیان حلقه بگوش

صورتش خورشید بود و غرق نور

جام چشمانش پر از شرب طهور

لب که نه سرچشمه آب حیات

بین دستش کائنات و ممکنات

خاک پایش حسرت عرش برین

طره یی از گیسویش حبل المتین

بر سرش دستار سبزی بسته بود

بر دلم مهرش عجب بنشسته بود

در قدوم آن نگار مه جبین

از جلال حضرت عشق آفرین

دو ملک سر را به زیر انداختند

بال خود را فرش راهش ساختند

غرق حیرت داشتند این زمزمه

آمده اینجا حسین فاطمه

صاحب روز قیامت آمده

گویی بهر شفاعت آمده

سوی من آمد مرا شرمنده کرد

مهربانانه به رویم خنده کرد

گفت آزادش کنید این بنده را

خانه آبادش کنید این بنده را

اینکه اینجا این چنین تنها شده

کام او با تربت من وا شده

مادرش او را به عشقم زاده است

گریه کرده بعد شیرش داده است

بارها بر من محبت کرده است

سینه اش را وقف هیئت کرده است

اینکه می بینید در شور است و شین

ذکر لالائیش بوده یا حسین(ع)

دیگران غرق خوشی و هلهله

دیدم او را غرق شور و هروله

با ادب در مجلس ما می نشست

او به عشق من سر خود را شکست

سینه چاک آل زهرا بوده است

چای ریز مجلس ما بوده است

خویش را در سوز عشقم آب کرد

عکس من را بر دل خود قاب کرد

اسم من راز و نیازش بوده است

خاک من مهر نمازش بوده است

پرچم من را بدوشش می کشید

پا برهنه در عزایم می دوید

اقتدا به خواهرم زینب نمود

گاه میشد صورتش بهرم کبود

بارها لعن امیه کرده است

خویش را نذر رقیه کرده است

تا که دنیا بوده از من دم زده

او غذای روضه ام را هم زده

اینکه در پیش شما گردیده بد

جسم و جانش بوی روضه می دهد

حرمت من را به دنیا پاس داشت

ارتباطی تنگ با عباس داشت

نذر عباسم به تن کرده کفن

روز تاسوعا شده سقای من

گریه کرده چون برای اکبرم

با خود او را نزد زهرا می برم

هرچه باشد او برایم بنده است

او بسوزد صاحبش شرمنده است

در قیامت عطر و بویش  میدهم

پیش مردم آبرویش میدهم

باز بالاتر به روز سرنوشت

میشود همسایه من در بهشت

آری آری هرکه پا بست من است

نامه ی اعمال او دست من است