سردار شرمندتیم



....

اخویی....برادر.....داداش .....سردار دلم...محمدابراهیم...

برادر تو چرا باید سرت پایین باشد؟؟


اری محمدابراهیم... دیگر در این دنیا حیا کجاست...؟


تو رو به امام حسین سرت را بالا بگیر...سر تو که نباید پایین باشد..تو سردار دلی...

سرت رابالا بگیر تا چشمانت را ببینم..

همان چشمانی که خدا هم عاشقش بود...

ازبس توبه کردیم و توبه شکستیم...


  شرمنده ات هستم برادرم...


سرت رابالا بگیر مرد ...سردار...


یه عمری هست ادعا میکنیم بسیجی مخلص هستیم...


اما کدوم ویژگی بسیجی رو داریم؟


ادعا می کنیم داریم راه تو را می رویم..


اما کدوم راه...


رفقا بیایید در عمل به راه و حرف شهیدان عامل باشیم نه فقط سخنران...

خیلی دعایم کنید...خیلی..
.
...
...
...

“گفتم: «بیا این‌جا یک خانه برایت بخریم و همین‌جا زندگی‌ات را سر و سامان بده!»
گفت: «حرف این چیزها را نزن مادر، دنیا هیچ ارزشی ندارد!»
گفتم: «آخر این کار درستی است که دایم زن و بچه‌ات را از این طرف به آن طرف می‌کشی؟»
گفت: «مادر جان! شما غصه مرا نخور. خانه من عقب ماشینم است.»
پرسیدم: «یعنی چه خانه‌ات عقب ماشینت است؟»
گفت: «جدی می‌گویم؛ اگر باور نمی‌کنی بیا ببین!»
همراهش رفتم. در عقب ماشین را باز کرد. وسایل مختصری را توی صندوق عقب ماشین چیده بود: سه تا کاسه، سه تابشقاب، سه تا قاشق، یک سفره پلاستیکی کوچک، دو قوطی شیرخشک برای بچه و یک سری خرده ریز دیگر. گفت: «این هم خانه. می‌بینی که خیلی هم راحت است.»
گفتم: «آخه این‌طوری که نمی‌شود.»
گفت: «دنیا را گذاشته‌ام برای دنیادارها، خانه هم باشد برای خانه‌دارها!»

نظرات 1 + ارسال نظر
گل نرگس دوشنبه 31 شهریور 1393 ساعت 23:29 http://golenargesi.blogsky.com/

از گنه دم به دمم آتش طوفنده شدم

هم شدم از تؤبه خجل، هم ز تو شرمنده شدم

صاحب من! خالق من! داور من! یاور من!

حیف تو را داشتم و غیر تو را بنده شدم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.