دل نوشته

دل نوشته :ماه رمضون امسال برام با تموم ماه رمضوناکه هرسال میان میرن فرق داره از دست خودم خیلی وقت بود کلافه بودم داغون داغون تنهای تنها دیگه با نماز خوندنم ارامش نداشتم انگار هیچ چیزی ارومم نمی کرد شکیات نماز اومده بود سراغم خدا سه رکعت خوندم یا دو رکعت چهارکعت بود یا سه رکعت خیلی عجله می کردم تو نماز خوندنام انگاری فراری بودم انگار وقت نداشتم در صورتی که تموم وقتام خالی بود با خودم فکر کردم که مثل اینکه فقط برای خدا وقت ندارم یه روز بعد نماز تو تنهایم جای که هیچ کی نبود جز منو خودش گفتم خدا من خسته شدم تو خسته نشدی از دستم این چه نمازی من میخونم این چه رفتاری من دارم این چه تقوای من دارم هنوزم واستادی ببینی چطوری دارم غرق می شم اخه خدا جونم من که جز تو کسی رو ندارم تو را به خداوندید قسم کمکم کنم که بر گردم خیلی دورشدم خیلی تو کویر گناه موندم بی یارو یاور فقط ساعتهای اذان یه نوری از اون دو ر دورا سوسو میزنه تا میان چند قدمی خاموش میشه نمی خواهی نور هدایتو برای این بنده راه گم کرده بفرستی اخه می گن ماه مهمانیت نزدیکه می خوام بیام مهمونی اما ازت می خوام دلمو پاک کنی و ببریم مهمونی اخه شرمم میاد به خاطر اعمالم و رفتارمو کردارم دستمو بگیر بعد اون حس عجیبی پیدا کردم انگار تشنه عبادت شدم شبش برای سحر بیدار شدم هنوز چهار روز به ماه مبارک مونده بود میتونم تو این چهار روز خودمو اماده کنم گفتم حتما میتونم شنیده بودم صلوات بسیار گناهارو منهدم میکنه تصمیمو گرفتم و از خودشم خواستم کمکم کنه تا تو زندگی تقوا داشته باشم والان داره هفت روز ماه مبارک میگذره و من احساس خیلی خوبی دارم فکر می کنم کلا دنیا برام عوض شده و خدا دنیای جدیدی رو برام بوجود اورده نگاهم به همه چی تغییر کرده دیگه از عبادت فراری نیستم دیگه یادم میاد یکی هست که هوامو داره فقط میتونم سجده شکر بجا بیارم الحمدالله





خدا

قلب من قالی خداست
تار و پودش از پر فرشته هاست
پهن کرده او دل مرا
در اتاق کوچکی در آسمان خراش آفتاب
برق می زند
قالی قشنگ و نو نوار من
از تلاش آفتاب
شب که می شود، خدا
روی قالی دلم
راه می رود
ذوق می کنم، گریه می کنم
اشک من ستاره می شود
هر ستاره ای به سمت ماه می رود
یک شبی حواس من نبود
ریخت روی قالی دلم
شیشه ای مرکب سیاه
سال هاست مانده جای آن
جای لکه های اشتباه
ای خدا به من بگو
لکه های چرک مرده را کجا
خاک می کنند؟
از میان تار و پود قلب
جای جوهر گناه را چطور
پاک می کنند؟
آه
آه از این همه گناه و اشتباه
آه نام دیگر تو است
آه بال می زند به سوی تو
کبوتر تو است
قلب من تند تند می زند
مثل اینکه باز هم خدا
روی قالی دلم قدم گذاشته
در میان رشته های نازک دلم
نقش یک درخت و یک پرنده کاشته
قلب من چقدر قیمتی است
چون که قالی ظریف
و دست باف اوست
این پرنده که لای تار و پود
آن نشسته است
هدهد است

می پرد به سوی قله های قاف دوست 



  1. ماه مهمانی خدا برهمگان مبارک


نامه ای از خدا

نامه ای از سوی پروردگار به همه انسان ها

سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد ه‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام (ضحی 1,2-
افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی. (یس 30)
و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی. (انعام 4)
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام (انبیا 87)
 و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24)
 و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج 73)
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی. ( احزاب 10)
 تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن. (توبه 118)
وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می‌مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی. (انعام 63-64)
 این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده‌ای.(اسرا 83) آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3)
 غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59)
 پس کجا می روی؟ (تکویر26)
 پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)
 چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟ (انفطار 6) مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود. (روم 48)
 من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام 60)
 من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می‌دهم. (قریش 3)
 برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم. (فجر 28-29)
 تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)