به نام خدا
سلام به تمامی عزاداران حسینی
نمی دونم چرا ما آدمها نمی تونیم از داشته هامون درست استفاده کنیم.؟
چرا باید از چیزی که می تونیم بهره ی معنوی ببریم خرابش می کنیم فقط
برای به دست آوردن دنیامون تلاش می کنیم ؟
چرا نمی خواهیم باور کنیم که یه روزی هم نوبت ما می شه که رو دست
مردم برای همیشه از اینجا بریم ؟
یه روزی می رسه که باید از پشت سنگ قبرمون دنیا را نگاه کنیم و حسرت
گشته ها رو بخوریم و آرزوی برگشتن حتی یه لحظه رو می کنیم .
چرا باید همشیه حسرت بخوریم؟ توی دنیا حسرت نداشته ها رو می خوریم.
وقتی هم که مُردیم حسرت داشته ها رو می خوریم ، داشته هایی که قدر
اونهارو هرگز ندونستیم. نمی دونم چرا ماها دوست داریم که آخر برسیم چرا
همیشه ما دیر می رسیم؟
چرا لذّت بی خودی این دنیای فانی رو به لذّت قشنگ وشیرین ابدی می فروشیم؟
چرا می گیم یا حسین ای کاش بودم و یاریت می کردم واما افسوس که زمانه منو
دیر رسوند چرا دروغ می گیم؟ ما الان که هستیم هم کمکش نمی کنیم الان که
شمشیر دشمنای امام تهدید گر زندگی فانیمون نیست . چطور ادعا می کنیم اگه
بودیم یاریش می کردیم؟
ماها که به فرزند غریبش امام زمان(عج) کمک نمی کنیم از پرده غبیت بیرون بیاد
ماها که حتی آقامونو نمی شناسیم، نمی دونیم ازچی خوشش می یاد از چی بدش .
چرا نمی یاد چرا غم داره چرا تنهاست؟ چرا همش دنبال شهوت و هواسهای پست دنیاییم دنیایی که همه ما خوب می دونیم که فانیه هوا
وهوسهایی که توی اون دنیا زنجیری می شن به پاهامونو مارو تا قعر جهنم می کشونن ... وهیچ راه خلاصی نیست آنجا دیگه سند و ضمانت
کسی رو قبول نمی کنند.
چطور از یه آدم فانی مثل خودمون خوشمون بیاد تا آخر زندگیشو می خونیم از علایق و
از چیزهای که بدش می یاد مطلع می شیم.اسمش همش ذکر لبمون می شه مدام حرفها و کاراش می یاد تو ذهنمون با خودمون می گیم
یعنی الان فلانی داره چی کار می کنه ؟ به کی داره فکر می کنه؟ اما آیا شده یه بارهم بگیم الان
آقامون داره چی کار می کنه آیا ازم راضیه برام دعا می کنه (اگه دعاهای آقامون نبود همه ما الان هلاک شده بودیم.)
چقدر منو دوست داره آلان کجاست؟ به کی داره فکر می کنه؟
از انسانی که می دونیم ابدی می دونیم همیشه در همه حال کمکمون کرده و می کنه می دونیم یه روز می رسه هیچکی نمی تونه به دادمون
برسه اما اون با اونهمه لطفش
به دادمون می رسه ودرست در آخرین لحظه دستمونو می گیره (چطور می تونیم اینجا تو صورتش نگاه کنیم،چرا می خواهیم همیشه شرمنده
باشیم) اصلا ازش حرف نمی زنیم چرا تو بحثامون یادی ازش نمی کنیم؟
اگر هم یادی کنیم فوقش یه صلوات و یا دعای فرجو براش می خونیم.چرا می گیم چت کردن بده چرا؟ چرا وقتی که می تونیم بهترین استفاده
ازاین ابزار، نعمت الهی ببریم این کارو نمیکنیم؟
چرا همش تو چت کردن حرفهای ما چرت وپرت اند؟ چرا از حرفهای آقا چیزی به همدیگه نمی گیم؟
چرا با دوستامون از این عشقمون صحبت نمی کنیم اگه که راست میکیم واقعا عشقمونه؟
چرا برای رضایتش قدمی بر نمی داریم؟چرا تا صبح بیداری می کشیم و چشمامونو توی ای سیستمها میکنیم اما حال خوندن دو رکعت نماز برای
امام غریبمون نداریم ؟
چرا حال چت کردن با هر کس وناکسی را داریم اما حال چت کردن با خدا را نداریم؟
از دختر جوان و چادری پرسیدند: از چه نوع آرایشی استفاده میکنی؟
گفت اینها را به کار میبرم:
برای لبانم ... راستگویی
برای صدایم ... ذکر الله
برای چشمانم ... چشمپوشی از محرمات
برای دستانم ... کمک و یاری به مستمندان
برای پاهایم ... ایستادن برای نماز
برای قامتم ... سجده بردن برای الله
برای قلبم ... حب الله
برای عقلم ... دانایی
برای خودم ... ایمان به وجود الله
آری این جواب، زیبنده هر دختر شیعه و مسلمانی است که در مکتب حضرت زهرا سلام الله علیها پرورش یافته است.
حسین فریاد می زند: "هل من ناصر ینصرنی؟"
و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم:
لبیک یاحسین! لبیک...
حسین نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند...
و من باز می گویم: لبیک یاحسین!
حسین شمشیر می خورد من سر پدرم داد می زنم و می گویم:
لبیک یاحسین!
حسین سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم:لبیک یاحسین! لبیک...
حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس خنده های مستانه ام فریاد میزنم: لبیک...
حسین رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟
من به دوستم دروغ میگویم و باز فریاد می زنم: لبیک...
حسین سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه است، حسین به من نگاه می کند می گوید: تنهایم یاریم کن...
من گناه می کنم و باز فریاد می زنم: لبیک...
خورشید غروب کرده است...
من لبخندی می زنم و می گویم:
اللهم عجل لولیک الفرج...
حسین به مهدی نگاه می کند و می گوید:
"مهدی من کسی را نداشتم که بگوید سرباز توئم من کسی نبود یاریم کند و ادعا کننده ای هم نبود تو از من مظلوم تری..."
به چشمان مهدی خیره می شوم و می گویم:
"دوستت دارم تنهایت نمی گذارم..."مهدی به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند...
حسین تنهاست...مهدی تنهاتر...
دانشگاه انتظار پس از 1300 سال همچنان دانشجو می پذیرد
متاسفانه این دانشگاه هنوز 313 فارغ التحصیل هم نداشته است
مدارک لازم
نماز اول وقت
جلب رضای امام عصر علیه السلام
دائم الوضو بودن
برگه تسویه حساب حق الناس
قلبی آکنده از یاد خدا
به امید عدم مشروطی
محمد علی همیشه به من میگفت : «مادرجان! همیشه دعا کن که من شهیدِ گمنام باشم،شهیدی پیش خدا قرب دارد که گمنام باشد.»
دعای او مستجاب شد. محمدعلی دوازده سال مفقودالاثر بود و بعد از گذشت دوازده سال مقداری استخوان و پلاک برای ما آوردند.
وقتی به معراج رفتیم، استخوانها در یک پارچه سفیدی پیچیده شده بود و حقیقتا من شک داشتم که این استخوانها مربوط به پسر من باشد!
همان شب در عالم خواب دیدم پیکر مطهر محمدعلی را برایمان آوردند که در پارچه سبزی پیچیده شده بود. از خواب که بیدار شدم، یقین حاصل کردم
این پیکر فرزندم بوده است.
راوی : مادر شهید محمدعلی سلاجقه
در سفارشهاى لقمان به پسرش ناتان، این است که به او گفت:
.... پسرم! از خدا چنان بترس که اگر با نیکىِ دو جهان به او برخوردى، باز هم بترسى که خدا کیفرت دهد؛
و چنان به خدا امیدوار باش که اگر با گناهان دو جهان به او برخوردى، باز هم امیدوار باشى که خدا تو را بیامرزد ...