چه شبِ سردیست ، امشب
گیر کرده ام در این تنهایی وسوسه انگیز
امشب چقدر محتاجم پا به پای دلم بیایی!
و من ، با صدای قدمهایت آرام شوم
خودخواهیست؟ آری میدانم
تو معبودی و من ...
و من هیچ
ولی چه کنم ؟
دلم در تنگنای سینه دارد خفه میشود
بغضی راه فریادم را بسته
دوست دارم قدم بزنم ، تا صبح
در هوای زلالِ تو
مادر که نباشد نظم خانه بهم می خورد
باور نداری
علی : نجف
حسن: بقیع
حسین: کربلا
زینب: دمشق
السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة
«حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ، خدا ما را بس است و نیکو حمایتگرى است»
(آْلعمران/173)