در منطقۀ تفحص، بدنهای شهدا پیدا نمی شد. یکی گفت: بیایید به قمربنی هاشم متوسل بشویم. نشستند و به
دست های علمدار سیدالشهداء متوسل شدند. درست است که دست های قمربنی هاشم قطع شد، اما بابالحوائج
است. خود سیدالشهدا هم وقتی کارش در کربلا گره میخورد به عباس رو میانداخت.
نشستند و متوسل شدند؛ بعد از آن بلند شدند و خاک ها رو به هم زدند. یک جنازه زیر خاک دیدند، او را بیرون
آوردند. الله اکبر! دیدند اسم این شهید عباس است. شهید عباس امیری گفتند: شاید پیدا شدن شهیدی به نام عباس
اتفاقی است. گشتند و یک جنازۀ دیگر پیدا شد که دست راستش درعملیاتی دیگر قطع شده و مصنوعی بود. او را
بیرون آوردند دیدند اسمش ابوالفضل است. فهمیدند اینجا خیمهگاه بنیهاشم است. گفتند: اسم این مکان را بگذاریم
مقر ابوالفضل العباس.
داستان بهشت و جهنم ( بسیار آموزنده )
شخصی روزی با خدا مکالمه ای داشت:خداوندا!دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ خداوند آن مرد را به
سمت دو در هدایت کرد و یکی از آن ها را باز کرد؛مرد نگاهی به داخل انداخت.درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ
وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود و آن قدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد. افرادی که دور میز نشسته
بودند بسیار لاغر و مریض حال بودند.به نظر قحطی زده می آمدند. آن ها در دست خود قاشق هایی با دسته ی بسیار بلند
داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آن ها به راحتی می توانستند دست خود را داخل
ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر کنند. اما از آنجایی که این دسته ها از بازوهایشان بلندتر بود، نمی توانستند
دست شان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند. مرد با دیدن صحنه ی بدبختی و عذاب آن ها غمگین شد.
خداوند گفت: تو جهنم را دیدی. آن ها به سمت اتاق بعدی رفتند و خداوند در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود.
یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت. افراد دور میز، مثل جای قبل همان قاشق های
دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه ی کافی تپل و قوی بودند، می گفتند و می خندیدند .آن شخص گفت: نمی فهمم
خداوند جواب داد: ساده است!فقط احتیاج به یک مهارت دارد! می بینی؟
اینها یاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمعکار تنها به خودشان فکر می کنند.
امروز از دیروز به مرگ نزدیک تریم به خدا چه طور؟؟؟
دور یا نزدیک همین جا اعتراف کنید؟
خدایا !
همراهی تو با من مثل نفس کشیدن است
آرام ، بی صدا ، همیشگی...
همه دوست دارند به بهشت بروند اما هیجکس دوست ندارد بمیرد
نظرتون رو در مورد این یه خط بالا بگیدببینم اصلا جرات اعتراف به اون قضیه رو دارید؟
زندگی با همه وسعت خوش محفل ساکت شدن و غم خوردن نیست
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست
اضطراب و هوس دیدن نا دیدن نیست
زندگی جنبش جاری شدن است
از تماشاگه اغاز حیات تا بدانجا که خدا میداند
بادیدن این تصاویر خدا رو شکر کنید و از زندگیتون راضی باشید
اگر فکر می کنید نمی توانید
اگر فکر می کنید حقوقتان کم است
اگر فکر می کنید درس خواندن سخت است
.
اگر از سیستم حمل و نقل می نالید
اگر فکر می کنید کارتان سخت است
اگر فکر می کنید جامعه با شما رفتاری ناعادلانه دارد
اگر احساس کردید که دیگر باید تسلیم شوید
اگر فکر میکنید که دوست زیادی ندارید
اگر فکر میکنید همسرتان شما را درک نمیکند
با دیدن این عکس ها یک هو تصمیم گرفتم
هیچ وقت غصه ی درد ها و ناراحتی هام رو نخورم انگار همیشه از من بدبخت تر و
خسته تر و بی پول تر هم هست!
خدایا به داده و نداده و گرفته ات شکر.
که داده ات نعمت.
و گرفته ات امتحان.
و نداده ات حکمت است.
از حالا روزی هزار بار سر به سجده بگذار و بگو شکراً لله
لحظات شادی=ستایش خدا/ لحظات سختی=جستجوی خدا/ لحظات ارامش=مناجات خدا/ لحظات درد اور=اعتماد به خدا/ تمام لحظات =شکر خدا
کم کم شمارش روز ها به اتمام میرسد. . . دیگـر نزدیــک است؛فـــــریاد بزنی وبگی :
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...سقای حسین سید و سالار نیامد...
میدانم که دلتنگ گشته ای. . .گریه هایت را نگه دار. . . وصال نزدیکــ است. . .
آسمان رادریاب. . .طوفانی دردلــش برپـاست. . .بغضش گـــرفته. . .فریادمیزند. . .اندک اندک خودش را سیاه پــوش میکند. . .او هم عــزادار حـــسین(ع) است. . .
بــراستی که آسمان هم دلتنگ محــرم گشته. . .
|
آدمیزاد موجود عجیبی است, برای هدایتش ۱۲۴۰۰۰ پیامبر کفایت نکرد، اما برای گمراه کردنش یک شیطان کافی بود!!!
خدایـــــــــــــم را دوست دارم . . .
همان خدایی که: دغدغه ای برای از دست دادنش ندارم
همان خدایی که مرا در آغوش گرفته و از مسیر گل و لای عبور می دهد.
خدایم را عاشقانه دوست دارم و می پرستم
نه ترسی دارم برای نابودی اش و نه غمگینم در نبود
حضورش او همیشه به من لبخند می زند
و مرا عاشقانه دوست دارد.
آی مردم بشنوید: که من تنها خدا برایم کافی است . . .
سلام بر مادرعزیزم
حجاب و حیایی که زنان را به آن دعوت میکردی کمرنگ شده. مادربزرگ های ما، زمان کشف حجاب رضا خان مدتها از خانه بیرون نمی رفتند تا حجاب را زنده نگه دارند اما مارا چه شده ؟؟؟
عکس های دخترها با آرایش و لباس هایی که ما برای پوشیدن جلوی محارم خودمون خجالت میکشیم در سایت هایی مثل فیس بوک و امثال آن پیدا میشه...
بعد هم ادعا میکنیم منتظریم تا امام زمان ظهور کند . معنی انتظار را نفهمیدیم.
با همه این وجود ما تا عمر داریم به این جملاتت دلبسته ایم که فرمودی:
خداوندا، به حقّ اولیاء و مقرّبانى که آن ها را برگزیده اى، و به گریه فرزندانم پس از مرگ و جدائى من با ایشان، از تو مى خواهم گناه خطاکاران شیعیان و پیروان ما را ببخشى.
1175 ساله با گریه و ندبه نیومده ، حالا می خوان با رقص و پایکوبی مختلط بیارنش ...
توجه کردین همه چی رو مسخره کردیم ....
به زبون بی زبونی :
آقا شما لطف کن و نیا .....
حدیث فضیلت روز عرفه
امیر مؤمنان علی(ع) درباره راز وقوف در عرفات فرمود:
«عرفات، خارج از مرز حرم است و مهمان خدا باید بیرون دروازه،
آنقدرتضرع کند تا لایق ورود به
حرم شود».[1]
ندیدمت که بگویم چقدر زیبایی
نیامدی که ببینم شبیه دریایی ،
ببین دوباره غروب است و جاده آماده
بنا به گفته مردم غروب می آیی !
شکوه آمدنت را ببخش به چشمانم
بیا الهه غربت سوار صحرایی .
اینجا کسی برای تو جا وا نمی کند
این خاک احترام به دریا نمی کند
نامت برای دفع بلا روی طاقچه است
ورنه کسی نگاه به آقا نمی کند . . .
اَللّــهُمَّ عَــجِّل لِــوَلیِّکَــ الــفَـرَج